اندر یاد حاج حسین شایسته شاگرد رجبعلی خیاط (اعلی الله مقامهما)

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

اندر یاد حاج حسین شایسته شاگرد رجبعلی خیاط (اعلی الله مقامهما)

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

اندر یاد حاج حسین شایسته شاگرد رجبعلی خیاط (اعلی الله مقامهما)

عبد صالح خدا حاج حسین عباسی معروف به حاج آقا شایسته، در سال 1298 هجری شمسی در شمیرانات تهران دیده به جهان گشود. از همان اوان جوانی به واسطه سکنی گزیدن خواهر گرامش در خیابان مولوی تهران و همسایگی شیخ رجبعلی خیاط پای ایشان نیز به بیت شیخ باز شد و تا سال 1340 که حضرت شیخ دیده از جهان فروبست از فیوضات ایشان برخوردار گشت.
حاج آقای شایسته عمری را در راه خیر و کمک به خلق طی کرد، چه بسیار افراد که با کمک ایشان درد و رنجشان التیام یافت. وی اموال زیادی در راه خدا وقف کرد از جمله باغ محل درآمد خود را و در جلسات قرآن حسینیه موقوفه خود در کل سال شرکت می کرد.
سرانجام در زمستان سال 1396 در روز شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) پس از عمری مجاهده نفس به دیار باقی شتافت و پیکر پاکش در امامزاده علی بن جعفر (درب بهشت) در شهر قم به خاک سپرده شد.
چه خوب زیست و چه نیکو رفت.
این وبلاگ شرح دلدادگی یکی از مریدان ایشان است که چند سال ارتباطش با آن نازنین، در مقایسه با آنچه که می شد بشود، به قدری کم است که حسرتی عمیق برایش به جای گذاشته...
شرح این عاشقی ننشیند در سخن

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

بچه های اولم دختر شدند و همه بهم می گفتند دختر برکته نعمته خدا دوستت داره و از این حرفها

فکر می کردم این حرفها یکجور دلداریه

از شنیدن حرفهای کلیشه ای خیلی خوشحال نبودم مخصوصا از دهن اونایی که خودشون دختر ندارند

شب رفتم جلسه قران حاج آقا شایسته

موقع قرائت یهو به ذهنم افتاد از حاج آقا بخواهم برام قرآن باز کند، سابقه نداشت چنین درخواستی بکنم ولی اون شب کردم

بیشتر دنبال اسم قرآنی برای دختر بودم

ایشان اول زیر لب دعایی زمزمه کردند طوری که نمیشنیدم بعد قرآن باز کردند، چون چشمشان ضعیفه فونت قرآن ایشان خیلی بزرگه و من بطور کامل آیات را می دیدم، سوره نحل بود:

وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ ﴿۵۸﴾
و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهره‏ اش سیاه مى‏ گردد در حالى که خشم [و اندوه] خود را فرو مى ‏خورد (۵۸)...

هم جوابمو گرفتم هم اسم پیدا کردم
پاشدم رفتم ولی اینبار با ایمان و  رضایت قلبی به این هدیه ای که خدا بهم داده
چند وقت بعدشم در کارم گشایشی شد که دو سال دنبالش بودم
دیگه وقتی می شنوم خدا به یکی این هدیه را داده تودلم میگم برکته نعمته
  • erfan erfan